یک بار بنده آمدم یک چیزی بگویم
بعد دیدم رفتهام
یک چیزی هم نگفتهام
هیچ چیزی نگفتهام
و رفتهام
همه رفته بودند
من هم رفتم
همچون گوسپندی
در پی بزی
بی آنکه چیزی گفته باشم
و بیآنکه رفته باشم
و بیآنکه حتی آمده باشم
نه آمدنی و نه رفتنیای که منم
یعنی خب، نه آمدهام، نه رفتهام
خب تا نیامده باشم
که نمیتوانم رفته باشم
لکن من اصلاً نیامدهام
من فقط حرف میزنم
حرف بیخود
بعد دیدم رفتهام
یک چیزی هم نگفتهام
هیچ چیزی نگفتهام
و رفتهام
همه رفته بودند
من هم رفتم
همچون گوسپندی
در پی بزی
بی آنکه چیزی گفته باشم
و بیآنکه رفته باشم
و بیآنکه حتی آمده باشم
نه آمدنی و نه رفتنیای که منم
یعنی خب، نه آمدهام، نه رفتهام
خب تا نیامده باشم
که نمیتوانم رفته باشم
لکن من اصلاً نیامدهام
من فقط حرف میزنم
حرف بیخود
هیچ حرفی بیخود نیست آدم جان،
پاسخحذفشور بختانه صفته آدم بیخود به آن حرف زبان بسته که میزند میچسبد،
وگرنه حرف، همان حرف است؛ ولی جاری بر دو زبان،
آدمی به حرف زنده ست و باقی همه حرف بیخود است،
و اصولا تا آدم حرفی نزند ملاکی برای باخود یا بیخود بودن در اختیار نیست.
این مقوله حرف هم برای خودش بسی پیچیده ست... بگذریم...
از این صفت ناشناس به غایت متنفر هستیم، ولی این بار در پاچه خودمان هم رفت،
پاسخحذفعذر تقصیر که این نبشته کذایی الحاقیه نگاره فوق است آدم جان.
نمیدانیم چرا این بار نامی از ما نپرسید و بلاگر "بیخود" ما را ناشناس شناخت !
عالی بود میرزا عالی ما گاهن خواننده وبلاگت هستیم
پاسخحذفحامد از تویوتر