وقتی میخواهی بروی
[محض احتیاط میگویم،
شاید گرفت]
یک اینکه خب حرفش را هم نزن
فکرش را هم نکن
دو اینکه خب نرو، چه کاریه؟
نشستی حالا..
ولی اگر فکرش را کردی
حرفش را هم زدی
و دیدی حتمن باید بروی
خب برو
حتی نمیگویم آشغالها را با خودت ببر دمِ در
[چون خودم آخر شب میروم بیرون و میبرم]
حتی نمیپرسم کجا میخواهی بروی
[چون هیچ فرقی نمیکند]
حتی این را هم نمیگویم که رسیدی زنگ بزن
[چون میدانم که نمیزنی]
وقتی میخواهی بروی
برو
به همین سادگی
فقط حواست باشد چیزی جا نگذاری
[چون نمیتوانم برایت بیاورم]
و چیز اضافهای با خودت نبری
[چون نمیتوانم بیایم ازت بگیرم]
همین.
[خودت میدانی از کدام چیز اضافه حرف میزنم]
مگر اینکه،
رفتنت برگشتن داشته باشد
که خب در این صورت
هرچی دوست داری جا بگذار
و هرچی دوست داری با خودت ببر
حتی خودِ من را هم خواستی
با خودت ببر
هیچ عیبی ندارد
درست است که من به رفتن خودم راضی نیستم
اما خب قرار باشد برگردی
[و برَش گردانی]
قانع میشوم.
حالا چی؟
[محض احتیاط میگویم،
شاید گرفت]
یک اینکه خب حرفش را هم نزن
فکرش را هم نکن
دو اینکه خب نرو، چه کاریه؟
نشستی حالا..
ولی اگر فکرش را کردی
حرفش را هم زدی
و دیدی حتمن باید بروی
خب برو
حتی نمیگویم آشغالها را با خودت ببر دمِ در
[چون خودم آخر شب میروم بیرون و میبرم]
حتی نمیپرسم کجا میخواهی بروی
[چون هیچ فرقی نمیکند]
حتی این را هم نمیگویم که رسیدی زنگ بزن
[چون میدانم که نمیزنی]
وقتی میخواهی بروی
برو
به همین سادگی
فقط حواست باشد چیزی جا نگذاری
[چون نمیتوانم برایت بیاورم]
و چیز اضافهای با خودت نبری
[چون نمیتوانم بیایم ازت بگیرم]
همین.
[خودت میدانی از کدام چیز اضافه حرف میزنم]
مگر اینکه،
رفتنت برگشتن داشته باشد
که خب در این صورت
هرچی دوست داری جا بگذار
و هرچی دوست داری با خودت ببر
حتی خودِ من را هم خواستی
با خودت ببر
هیچ عیبی ندارد
درست است که من به رفتن خودم راضی نیستم
اما خب قرار باشد برگردی
[و برَش گردانی]
قانع میشوم.
حالا چی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر