گاهی آدم پس از عبور از فرازو فرودهای این دریای طوفانخیز، بر آن است که... - جان؟ ها؟ بله بله! عجب خنگیام من آآآآ! این که شعر مارگوت بیگله که؛ نیس زیاد میخونم، شده ورد زبونم، فک کردم از خودمه! ببخشین.
گاهی آدم چندان که به شکوه میآید از سرمای پیرامون خویش... - پِّه! ای بابا! امروز چرا اینجوری میشه؟ میدونم! نه، الآنه درسّش میکنم.
گاهی آدم دلتنگیهایش را باد ترانهای میخواند، رویاهایش را... - بله؟ چی؟ برم بیرون؟ اِ دِ آخه چرا؟ ای آقا، حالا یه بار اینجوری شدآآآ؛ عجب آدمایی هستین شما!
گاهی آدم سکوتش سرشار از سخنان... - اِاِ! نکن آقا! این کارا چیه؟ دارم میرم دیگه، هل نده، بابا دستمو ول کن! حالا نمیش... باشه باشه ول کن دیگه، رفتم.
گاهدمابخیارشسشادنچهمیخدیابدسنمیادازدسمیگرزد(حرکت آهسته: گاهی آدم از بختیاریش است شاید که آنچه میخواهد یا بدست نمیآید و یا از دست میگریزد.)... - فرااااار!(با لحن جواتی)
از ایده پست ها و از قالب وبلاگ و از فضایش خوشم آمد خیلی.لینک دادم.فراموشکاری هم بد دردی است.به نظرم آشنا می آیید ولی وقتی وارد وبلاگ شدم انگار اولین بار است کشفش می کنم.
پاسخحذفبسیار خوشحالم از این که خوشتان آمد، (در حقیقت پوستم دارد پاره میشود و نیشم هم کماکان باز است؛) ممنون از نظر و لینک.
پاسخحذفگاهی آدم یک مطلب طنز می گذارد لا به لای کلی مطلب غمگینش و شاد می کند دل مخاطبینش. دمت گرم برادر. پاشو برو بیرون!
پاسخحذفآره آقا، تصمیم دارم از این به بعد بیشتر بخندم به روی دنیا بلکه این روی سگش را از ما برگرداند و آن گُله را نشانمان بدهد؛ (ولی میدانم اگر منم، دنیا خیال میکند دارم مسخرهاش میکنم و بر شدت سگیتاش میافزاید؛ حالا ببینیم.)
پاسخحذف