گاهی آدم از خودش میپرسد: «یعنی اگر ما کارنکرده هم از کار بیافتیم، باز احتمال اینکه آسیب جدی ببینیم هست؟» خودش گردنش را کج میکند و به شدت چانهاش را میخاراند و میگوید: «خب با توجه به اینکه کاری نکردیم، اوّلاً احتمالش کمه از کار بیافتیم، ثانیاً برفرض اگرم بیافتیم، باز چون کاری نکردیم، خیلی نباس آسیب جدی ببینیم.» آدم نگاهش دوخته میشود به تار عنکبوت گوشهی سقف، بالای کمد، و آرام میگوید: «اگه اینجوری باشه، از کجا معلوم تا حالا نیافتاده باشیم؟» و نگاهش را به خودش میدوزد بعد با هم میروند آشغالها را بگذارند دم در.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر