من حالم خوب نیست. این جمله اسنادی است. آن من اول جمله من زینت است. یعنی باشد و نباشد مهم نیست. من یعنی. باشم و نباشم مهم نیست. این هم اسنادی است. بگذریم و برگردیم. حال من، نهاد است. یک ترکیب اضافی است. یعنی من هستم، حال بهم اضافه شده. یا حال هست، من بهش اضافه شدم. جمیعاً میشود نهاد. میشویم نهاد. یا آن قدیمها میگفتند مسند الیه. بله. خوب مسند است. یعنی چیزی که اسناد داده میشود. مسند به مسند الیه اسناد داده میشود. حالا این باشد تا باز برگردیم. نیست، فعل است. فعل ربطی است. ولی نیست، فعل ما نیست. است فعل ما است. آن نون نفی، مال فعل نیست. مال مسند است. یعنی خوب، مسند نیست. مسند، ناخوب است. من حالم ناخوب است. ناخوب لزوماً بد نیست. این هم اسنادی است. قید دارد فقط. ناخوب مسند است و اسناد داده میشود به نهاد؛ یعنی حال من. و حال من ناخوب است. حتی باز میشود با اغماض، من حذف شود. حذف شوم. حال ناخوب است. حذف به قرینهی حضور یا شعور مخاطب. ولی من به قرینهی غیاب مخاطب حذف شدم. یعنی لزومی نبود باشم. و این حال را ناخوب کرد. است و بود و شد افعال مورد علاقهی منند. صرفشان کار مورد علاقهام. حتی شکسپیر هم علاقه داشته به بودن. ربطی نداشت ولی. بله. بودن. بودم بودی... کافیست. استم استی... بس. شدن را کمتر دوست دارم. بودن را بیشتر. است هم بود است. مربوط به حال است. باش هم هست. باشیدن. استن. بودن. بود فراگیر است. گذشته فراگیر است. حال گذرا است. ناخوب میگذرد. خوب هم میگذرد. میگذرد و است بود میشود. باش داستانش فرق دارد اما. باش. یعنی حال ادامه دار تا آینده. حال ناخوب است. چرا ناخوب؟ نگوییم بد؟ چرا. بگوییم بد. حال بد است. گذشته هم بد است. بد بود. آینده چی؟ چی باشد خوب است؟ هیچی. به مولا که هیچی. هی سبک سنگین کن. هیچی تهش نیست. به عینه دیدم. تا ته تهش را. شهود دارم. معلوم نیست؟ به هر حال. به هر گذشته. به هر آینده. اصلاً خوب هست؟ خوب نیست. خوب یعنی کمتر بد. یا نه؟ بد یعنی کمتر خوب؟ اصالت با کدام است؟ اصلی وجود ندارد. این را هم دیدم. اصالت با وجود است. است اصیل است. بود اصیل است. باش نیست. چون نیست. حواست هست؟ نیست. حواست نه. الآن که اینقدر شد، مطمئنم دیگر کسی نمیخواند. راحت ترم. بگذار کسی نخواند و نداند چی به چی هست. نه که من بدانم. اصالت با من نیست اصلاً. من قیدم. ضمیر؟ جانشین اسم؟ نه. من قیدم. قید استم. قید بودم. بعضی قیدها را باید زد. قید بعضیها را هم. خیلی بد است. حرف باشد، حوصله نباشد. حوصلهی جمله نباشد. نهایتاً جملات اسنادی ساده. مثل حال بد است. خیلی حرف توش هست، ولی هیچی تهش نیست. بود. نیست. نشد. حالا فرض که باشد. هیچی تهش نیست. من، تو، او. منی که تو بود. تویی که او شد. اویی که نبود. که نیست. که نخواهد بود... .
تا ته خوندم!اول!
پاسخحذفاز آن چه دل بخواهد رو به
پاسخحذفاینجا ،کوچه ی سیزدهم
تغییر بدین لطفا
اینجا که کسی رد نمیشه، هر وقت بیای اولی.
پاسخحذفاونم چشم، انجام شد.