گاهی آدم دلش «شور» میزند، قلبش «همایون»، زبانش «سهگاه»، چشمش «ماهور»، آنجایش هم لابد «ابوعطا». در این حالت کلاً آدم «سه» میزند.
۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه
۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه
گاهی آدم 108
گاهی آدم یک دردهایی دارد که نه با زمان، نه با دارو یا جراحی، که با همدرد ساکن میشود؛ همدرد نه کسی که او هم آن درد را داشته باشد، کسی که فیالواقع سالم است، دستکم آن دردی را که آدم دارد، ندارد، ولی حاضر میشود بیاید یک گوشه این درد را بگیرد تا آدم بتواند تاب بیاورد، تا درمان پیدا شود یا تا وقتی که لااقل درد کمتر شود یا حتی تا وقتی که آدم بمیرد. اینطور همدردی منظور است.
۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه
گاهی آدم 107
گاهی آدم خوب که نگاه میکند، متوجه فایده یک چیزهایی برای یک چیزهای دیگری میشود که در ظاهر و باطن هیچ ربطی به هم ندارند؛ مثل فایده پیامهای بازرگانی میانبرنامه برای کلیه و مثانه.
۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه
گاهی آدم 106
گاهی آدم میبازد، بد هم میبازد؛ ولی باز «میبازد»، چون میداند مهم نیست چی یا چقدر ببازد، مهم این است که خودش را یک ذره هم «نبازد».
۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سهشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه
گاهی آدم 104
گاهی آدم میخواهد سوار خر مراد شود و بتازد؛ خرک نه تنها سواری نمیدهد، که دو سه تا جفتک هم به اهداف خاص میپراند. در مواردی حتی دیده شده که زبانبسته به حرف میآید و لیچار بار آدم بیچاره میکند. آبشخورش کجاست، خدا میداند.
۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه
گاهی آدم 102
گاهی آدم از خر که شاخ میخورد، پی میبرد که تعبیه نکردن شاخ برای خر یکی از حکیمانهترین کارهای خداوند بوده است که البته در مواردی با دستیابی بعضی خرها به شاخ، جنبه حکیمانه این کار کمرنگ میشود.
۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه
گاهی آدم 101
گاهی آدم میماند که اگر بعضی شاعران بعضی شعرهایشان را نسروده بودند، بعضی حسهایش را چطور منتقل میکرد. مثلاً الآن بنده احساس میکنم هیچم و چیزی کم؛ ودانستن نام این احساس را مدیون مهدی اخوان ثالث هستم.
۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه
گاهی آدم 100
گاهی آدم میفهمد وقتی یکی از طرفین [هرچیزی که دو طرف دارد] میزند زیر همهچیز، هریک به نوعی بیهمهچیز میشوند.
۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سهشنبه
گاهی آدم 99
گاهی آدم میزند و به در بسته میخورد؛ متعاقباً به در بسته که میخورد، میزند.
پینوشت: بزن، بزن، که داری خوب میزنی!
پینوشت: بزن، بزن، که داری خوب میزنی!
گاهی آدم 98
گاهی آدم به خودش میگوید حکماً بی حکمت نبست که دردهای فیزیولوژیکی در قالب کلمات مرکب بیان میشوند: دلدرد، کمردرد، سردرد، پادرد و... ؛ در حالی که دردهای غیر فیزیولوژیکی در قالب ترکیبات اضافی بیان میشوند: درد عشق، درد تنهایی، درد بیپولی، درد بیعشقی، درد بیدرمان و... .
گاهی آدم 95
گاهی آدم احساس میکند گلهایش به مرور زمان پوچ میشوند.
پینوشت: «ارزش گل تو به قدر عمری است که پاش صرف کردهای.»
پینوشت: «ارزش گل تو به قدر عمری است که پاش صرف کردهای.»
گاهی آدم 93
گاهی آدم میاندیشد چه خوب است که همیشه دست کم یک چیزی یا یک کسی باشد که نگذارد آدم همین جوری زندگیاش را «بکند».
اشتراک در:
پستها (Atom)