یک بار بنده آمدم یک چیزی بگویم
بعد دیدم رفتهام
یک چیزی هم نگفتهام
هیچ چیزی نگفتهام
و رفتهام
همه رفته بودند
من هم رفتم
همچون گوسپندی
در پی بزی
بی آنکه چیزی گفته باشم
و بیآنکه رفته باشم
و بیآنکه حتی آمده باشم
نه آمدنی و نه رفتنیای که منم
یعنی خب، نه آمدهام، نه رفتهام
خب تا نیامده باشم
که نمیتوانم رفته باشم
لکن من اصلاً نیامدهام
من فقط حرف میزنم
حرف بیخود
بعد دیدم رفتهام
یک چیزی هم نگفتهام
هیچ چیزی نگفتهام
و رفتهام
همه رفته بودند
من هم رفتم
همچون گوسپندی
در پی بزی
بی آنکه چیزی گفته باشم
و بیآنکه رفته باشم
و بیآنکه حتی آمده باشم
نه آمدنی و نه رفتنیای که منم
یعنی خب، نه آمدهام، نه رفتهام
خب تا نیامده باشم
که نمیتوانم رفته باشم
لکن من اصلاً نیامدهام
من فقط حرف میزنم
حرف بیخود