۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

وقتی می‌خواهی بروی: هشتُم

وقتی می‌خواهی بروی
نگو می‌خواهم بروم
چون می‌دانی
وقتی می‌گویی می‌خواهم بروم
آدم ممکن است فکر کند دارد این را می‌گوید که من بگویم نرو
در حالی که من نمی‌گویم نرو
و نخواهم گفت
چرا،
ممکن است بگویم نرو
و حتی بگویم اصلاً حرفش را نزن
و فکرش را هم نکن
اما می‌دانم که تو می‌خواهی بروی
یعنی حتی اگر نروی،
من دیگر دانسته‌ام که خواسته‌ای که بروی
و این چیز خوبی نیست
چون بعد از آن ممکن است که تو نرفته باشی
و مانده باشی
و من هم مانده باشم
اما همیشه این ترس با من همراه خواهد بود
که اگر رفت چی؟
اگر باز بخواهد برود چی؟
می دانم که می‌فهمی چه می‌گویم
بنابراین
وقتی می‌خواهی بروی
تکلیفت را با خودت روشن کن
یا نمی‌روی،
که در این صورت لازم نیست از میلت به رفتن چیزی بگویی
و یا هم این که می‌روی
که در این صورت خب رفته‌ای
باز هم لازم نیست بگویی می‌خواهم بروم
برو
بگو رفتم.
من هم مسلّماً چیزی نخواهم گفت جز اینکه:
به سلامت.
چیزی نخواهم توانست گفت
جز اینکه:
به سلامت.

۶ نظر:

  1. حرف رفتن هميشه تلخ وآزاردهنده س انتظارشم كشنده س،حتي واسه اوني كه ميخواد بره،حتي واسه مهربان.شايدنميادچون ميدونه بايد بره وسختشه

    پاسخحذف
  2. شايدوقتي اومد، اون بمونه و شما بري؛ احتمالش هست، نيست؟ در اونصورت ميشه قصه ي رفتن و نموندن خودت يا اومدن و موندن مهربان يا هردوش

    پاسخحذف
  3. این از بهترین ها بود آمیرزا :)
    "یعنی حتی اگر نروی،
    من دیگر دانسته‌ام که خواسته‌ای که بروی
    و این چیز خوبی نیست"

    پاسخحذف
  4. وقتی میخواهی بروی
    خب برو گمشو
    و گورت را هم گم کن
    دهن ملت را سرویس کرده ای
    هشت شماره مسخره درآورده ای
    برو
    و گم گور شو

    پاسخحذف