۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

وقتی می‌خواهی بروی: چاردهُم

وقتی می‌خواهی بروی
اصلاً حرفش را هم که نزنی
حتی فکرش را هم که نکنی
می‌دانم
که باز یک طوری می‌شود
که می‌بینی هر کاری بکنی
نمی‌شود نروی
و باید بروی
مدارکت هم تکمیل است
و هیچ مانعی سر راهت نیست
ولی حالا شاید این را ندانی
که وقتی می‌خواهی بروی،
یعنی آن وقتی که داری می‌روی
من همیشه خواب خواهم بود.
خواب هم نباشم،
خودم را به خواب خواهم زد.
فرقی نمی‌کند.
وقتی آدم دارد خواب می‌بیند،
فرقی نمی‌کند خواب باشد،
یا خودش را به خواب زده باشد
ولی می‌خواهم بدانی و خیالت راحت باشد
که وقتی می خواهی بروی
درست در همان لحظه
من خواب خواهم بود
و آن خوابی را خواهم دید
که تو تازه رسیده‌ای
خسته‌ای، ولی می‌خندی
من هم خسته‌ام، چون تازه رسیده‌ام
ولی می‌خندم
چون اولاً خستگی مانع خنده نیست
و ثانیاً خنده مُسری است
مثل خمیازه
به خصوص آن خنده‌ای که دارد خستگی را از بین می‌برد
بیشترین میل به انتشار در جهان
بیشترین میل به سرایت به دیگران
مال آن خنده‌ی بخصوص است
که انحنای خطوط خستگی را
در هر جای صورت که باشند
به نفع خودش عوض می‌کند
بله،
آن خنده،
خنده‌ی توست
که وقتی ازت می‌پُرسم حالا به چی می‌خندی؟
بی هیچ حرفی،
از توی کوله‌ات،
[کوله‌ی آمدن، نه کوله‌ی رفتن]
یک قاب زیبا درمی‌آوری
و همانطور که خنده را گذاشته‌ای جای تمام حرکات لب و دهان و فک و صورت و حتی چشم
می‌گیریش به سمت من
و من بلند بلند می‌خوانم:
بدینوسیله، لبخند شما را
زیباترین لبخند جهان اعلام می‌کنیم
و از شما ممنونیم
و من الله التوفیق
...
هاآه..
بله،
وقتی می‌خواهی بروی
هرطوری که باشد
من خواب خواهم بود
و این خواب را برای بار nاُم خواهم دید.
خیالت تخت.

۱ نظر: