۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

گاهی آدم 66 و 67

گاهی آدم پیش می آید که به خودش می گوید تا کی؟ آخه تا کی؟ چی تا کی؟ همین دیگر، همین که اصلا این سؤال محلی از اعراب ندارد، همین که هر روز یک کارهایی انجام می دهیم(حالا هر روز نه، هر هفته، هر ماه، هر سال، هر چند وقت یکبار) فقط برای اینکه اگر انجامشان ندهیم، کار دیگری برای انجام دادن نداریم. همین که این کارهایی که می کنیم «هرچه پیش آید خوش آید » است، در راستای چیزی نیست، که خب البته این چندان هم بد نیست، چون لذت از هیجان های ناخواسته و پیش بینی نشده را در پی دارد، هیجان هایی که حاصل بی برنامگی هستند و واقعا هیجان هستند و زندگی را شیرین می کنند. ولی خب! زندگی که قرار نیست همه اش شیرینی باشد، یک جاهایی لازم است آدم بداند چرا و برای چه باید چه کاری را چگونه انجام دهد یا حتی انجام ندهد. و این یعنی مسئولیت. یعنی وفاداری به هدف، یعنی یک چیزی را نشان می کنی، بعد اگر نزدی، باید جوابگو باشی، اگر زدی هم که فبها المراد. ولی،«هرچه پیش آید خوش آید» بودن، به نظر جالب تر می رسد، و با وجود اینکه دردسرهای بیشتری ممکن است داشته باشد، ولی در عوض گستره ی دید و شنید و دانست آدمی را بیشتر می کند، چرا که اصلا معلوم نیست قرار است چه بشود. به نظرم بهترین کار این است که این دو روش با هم ترکیب شوند؛ یعنی خیلی ریز و مریض، یک هدفی، یک راهی در نظر گرفته شود ولی اصلا رسمی و عمومی نباشد، و نیز اصلا جذمی و حتمی هم نباشد، یعنی در هر لحظه قابلیت عوض شدن حتی تا 180 درجه را داشته باشد، طوری باشد خلاصه که عریضه خالی نماند دیگر.(در ضمن خیلی هم پر نشود.) اینجوری هم از بیراهه رفتن های غیر ضروری و صرف انرژی های بیخود جلوگیری می شود(تا حدی البته) هم کماکان لذت هیجان های جدید را داریم به اضافه ی لذت رسیدن به هدف ، لذت نرسیدن به هدف، لذت توجیه کردن شکست، لذت صلب مسئولیت از خود، لذت همه چیز را به اسم خود تمام کردن، لذت همه چیز خلاصه. نه سیخ می سوزد و نه کباب! فال است و تماشا! سنگ مفت، گنجشک هم مفت! دزد حاضر، بز هم حاضر! بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد! با یه گل بهارنمی شه! کجاست گل بی خار؟! مار از پونه بدش میاد ، در خونش سبز میشه! نخود نخود، هر که رود خانه ی خود! نون و پنیر آوردیم، دخترتونو بردیم! نون و پنیر ارزونی تون، دختر نمی دیم بهتون! و قس علی هذا.

پی نوشت: همین جوری است دیگر؛ تا شور یک چیزی در نیاید، دست بردار نیستیم.
پی پی نوشت: گاهی آدم خودش هم خودش را به سخره می گیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر