۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

در گرفتن و کردن راهنمایی دوستان را به کار و گوش به حرفشان.

یک دوستی آمد در یک موردی یک راهنمایی به ما کرد، خوب هم کرد دست بر قضا. دستش هم درد نکند. بعد داستان اینجوری شد که ما پیش خودمان گفتیم این دوستمان بالأخره بیشتر از ما حالیش است، بیشتر از ما پیراهن و سایر البسه را کهنه و بعضا پاره کرده است، خلاصه به خودمان گفتیم آدم باش و راهنماییش را به کار بگیر و آنچه گفته بکن. گرفتیم و کردیم. هیچی؛ غرض فقط این بود که بگویم خوب است آدم دوستانی داشته باشد که راهنمایی بکنندش و خوب است که آدم هم آدم باشد و هی من من نکند و به جایش گوش بکند به حرف دوستان واردترش و اعتماد بکند و شک نکند، اگر هم کرد، خودش را بزند به آن راه که مثلاً به من چه؛ بعله. خلاصه این در ذهنم مانده بود که اینجا گفتم. در پایان هم از وقتی که به من دادید، تشکر می‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر