گاهی آدم به خودش میگوید: «آخه واسه کّی؟ واسه چّی؟» خودش یک نگاهی به در و دیوار میاندازد، چشمانش را میبندد، هوا را با شدت از بینی تو میدهد و همزمان چشمانش را باز میکند، با دستش دور و بر دهان و چانهاش را میخاراند، باز چشمانش را میبندد، با دو دستش صورتش را میپوشاند، دستها را برمیدارد، مینشیند، پا روی پا میاندازد و زل میزند به آدم؛ با دستی که با کفَش محدودهی زیر بینی تا زیر چانه را پوشانده و با آرنجش کله و بالاتنه را را یکوری تکیه داده روی دستهی صندلی.
توصيف خيلي عالي بود.....
پاسخحذفقدرت تجسم شما عالیه. وگرنه بنده فقط کلمه به کلمه شرح ماوقع دادم.
پاسخحذف