۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

گاهی آدم 282

گاهی آدم آنقدر هیچ دردی بهش نمی‌خورد، که گمان می‌کند اصلاً قرار بر برخورد نیست؛ به جایی می‌رسد که حتی در برابر دردهایی که او را نشان کرده‌اند جاخالی می‌دهد. عمری طی می‌کند بی آنکه به دردی خورده باشد.

۷ نظر:

  1. يعني واقعا به هيچ دردي نميخوريم..؟؟؟؟ :(

    پاسخ دادنحذف
  2. در مورد بنده که تا حال که اینطور بوده... فردام که کسی ازش خبر نداره، لکن حکایت غریبیه حکایت مشت و خروار و سابقه...

    پاسخ دادنحذف
  3. نه به درد چيزي خوردم...نه به درد كسي...
    :( :(

    پاسخ دادنحذف
  4. کلاً آدمها به درد نخور هستن:(

    پاسخ دادنحذف
  5. میرزا ادم جان
    چرا دیگه گاهی آدم نمی نویسی؟:(

    پاسخ دادنحذف
  6. گاهی اگر داشته باشیم می‌نویسیم... بیگاه بودیم این مدت...

    پاسخ دادنحذف
  7. گاهی آدم خبر ندارد که به چه بیشمار دردهایی می خورد؛ یعنی فی الواقع به درد خیلی چیزها و به درد خیلی ها می خورد...

    لکن، می بایست یک تقابلی وجود داشته باشد که این امر سودمند شود! همانطور که شاعر می فرماید (یعنی شایسته است که بفرماید: ) "چه خوش بی به درد خوردن هر دو سر بی".

    پاسخ دادنحذف