۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

گاهی آدم 120

گاهی آدم چون دردش یکی است، درد و دل‌هایش هم می‌شود یکی. درد همان است که بود و درمان همان است که نیست و نبوده و ظاهراً هم نخواهد بود. به عبارت بهتر همان آش است و همان کاسه؛

پی‌نوشت: هرچند درمورد ما می‌توان این عبارت گویاتر را هم به کار برد که اصلاً کدام آش و کدام کاسه؟ و این آش چقدر گویای همه چیز ما هست، اینطور که الآن فهمیدیم. اولاً اینکه این آشی که ما می‌بینیم بسیار شور است، البته ممکن هم هست بسیار بی‌نمک باشد؛ به هر حال هردو حالت گویای یک وضعیت نا مطلوب هستند. دلیلش هم می‌تواند این باشد که مثلاً آشپز دوتا بوده یا یکی بوده ولی ناشی بوده. الله اعلم. ثانیاً اینکه آش کشک خالته، بخوری پاته، نخوری هم پاته. اینجایش را دوست نداریم چون هیچ کاریش نمی‌شود کرد. شوری و بی‌نمکی بالاخره یک چاره‌ای دارد، یا آب را زیاد می‌کنیم یا نمک می‌زنیم و قضیه تا حدی فیصله پیدا می‌کند، ولی در مورد خوردن آش دوراه بیشتر وجود ندارد: یا می‌خوری و یا اینکه نمی‌خوری و در هر دو صورت پاته. ثالثاً اینکه هرچقدر پول بدهی آش می‌خوری. این یکی را به راستی قبول دارم، هرچقدر پول داده‌ام خداییش اندازه‌اش آش خورده‌ام (بلکه هم بیشتر!) منتها بحث اینجاست که بنده پول را داده‌ام و سفارش فلان آش را ولی متأسفانه بدون آنکه دلیلش را بفهمم بهمان آش را خورده‌ام، هرجوری هم که حساب می‌کنم نمی‌فهمم چی شد که همچی شد. رابعاً اینکه بعضی آش‌ها را چنان پخته‌اند که یک وجب (بلکه هم بیشتر!) روغن رویشان نشسته است، این آش‌ها معمولاً از بهترین انواع آش هستند اما‌ آن یک وجب روغن مانع از این می‌شوند که آدم بخوردشان، چون می‌دانید که روغن زیاد (آنهم یک وجب، آنهم اگر حیوانی باشد) چه بلایی سر آدم سالم می‌آورد، دیگر وای به حال مای ناسور. خامساً اینکه نخود آش، یعنی نخود هر آشی، باید نخود همان آش باشد. مثلاً نخود سفید مال یک آش است و در آش دیگر به هیچ وجه نباید به کار رود. یا نخود سیاه که فقط مخصوص همان آش‌هایی است که یک وجب روغن رویشان است. ولی متأسفانه گاهی دیده می‌شود که بعضی نخودها سر و کله‌شان در هر آشی پیدا می‌شود و گند می‌زند به همه چیز. این یک طرف قضیه است، گاهی هم دیده می‌شود که بعضی‌ها هر آشی که می‌خواهند بپزند فقط از یک نوع نخود استفاده می‌کنند و اصل هر نخود را بهر آشی ساختند را نقض می‌کنند. سادساً اینکه گاهی مشکل از آش نیست، از کاسه است، یعنی گاهی کاسه آنقدر داغ می‌شود که نمی‌شود به آن دست زد. به اینها می‌گویند کاسه‌های داغتر از آش. برای خوردن این آش‌ها باید با احتیاط فراوان کاسه را دور زد، همین! سابعاً اینکه گاهی آش را در نیم‌کاسه‌هایی می‌ریزند که زیرشان یک کاسه‌ای تعبیه شده، اینجاها آدم باید تیز باشد، توضیح بیشتری هم نداریم که بدهیم.
این سلسله تا الی ماشاءالله ادامه دارد ولی فقط سخن طولانی می‌شود (تا اینجایش هم خیلی شده). غرض فقط همان جمله اول بود، باقی بهانه است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر