۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

درمان شدم.

امروز رفتیم کوه. در کوه به ما خیلی خوش گذشت. کوه سرد بود و زمینش پوشیده از برف بود. پیدا کردن جایی برای نشستن سخت بود. آتش روشن کردن سخت بود. ولی با وجود تمام این مشکلات به من خیلی خوش گذشت. من با دوستانم به کوه رفتم. من دوستان خوبی دارم. من از دوستانم ممنونم. ما در کوه کباب اکران کردیم. کباب خیلی خوب است. به یکی از دوستانم قول داده‌ام یک روز یک مقالهء مبسوط در بارهء کباب بنویسم؛ و خواهم نوشت. اما این ها را گفتم که این کوه رفتن، درمان من بود. من بیمار بودم. من دو سال و چند ماه بود که بیمار بودم. الآن احساس می‌کنم خوب شده‌ام. اشک در چشمانم حلقه زده. فردا مطمئناً برای من یکی لااقل، روز دیگری است. من دیگر بیمار نیستم. من خوب شده‌ام. از کوه ممنونم. از دوستانم بیشتر ممنونم. برف کوه درمان من بود درواقع. سفیدی محض درمان من بود. یکرنگی درمان من بود. یکرنگی‌ای که در تمام مدت بیماریم ندیده بودم. از همین نتیجه گرفتم که این درمان من بوده. اگر شما هم بیمار هستید، شاید این یکرنگی محض درمان شما هم باشد.

۵ نظر: