۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

گاهی آدم 173

گاهی آدم نباید منتظر این و آن بنشیند؛ خودش باید آستین همت بالا بزند و یک جوری درد خودش را درمان کند، اجبار است دیگر، گاهی آدم مجبور است به خوددرمانی؛ وقتی دستش به طبیب نمی‌رسد، یا طبیب حاضر به معاینه یا مداوا نمی‌شود، یا حتی طبیب هم نمی‌داند باید چه کند، آدم خودش باید دردش را از یک جایی دوا کند. 
البته خوب که فکر کنی از اول هم قضیه همین بوده ظاهراً، از ازل. از همان روزی که آدم را ول کردند به امان خودش و گفتند برو به امان خدا. آدم هم هیچ دیدی نداشت که چی انتظارش را می‌کشد، هر مانعی که سبز می‌شد، باید فکری برای عبور از آن می‌شد؛ آدم فقط همین را می‌دانست. این که باید عبور کند، این که چرا باید عبور کند، اینکه چطور باید عبور کند و این قبیل چیزها را نمی‌دانست و هنوز هم نمی‌داند. 
من به این نتیجه رسیدم که عجالتاً با یک خوددرمانی موضعی از موانع موجود عبور کنم تا ببینم چی هست آن پشت مشت‌ها. خدا را چه دیدی؟ شاید واقعاً یک چیزی باشد، یک چیز خوب، و گرنه که اصلاً عبور معنا نداشت اگر قرار بود تهش هیچی نباشد، اصلاً اگر هم تهش هیچی نباشد باز همین فهمیدن همین خودش یک چیز خوب است؛ نه؟ بد می‌گم بگو بد می‌گی.
بله، هیچ هُلی در کار نیست، هیچ پلی هم در کار نیست، هیچ دری هم نیست، راهی هم نیست، اصلاً هیچی نیست، فعلاً فقط یک مانع هست که باید رد شود، همین.

۳ نظر:

  1. به قول يكي از دوستهام خوبي زندگي اينه كه ميگذره.واقعا هم درسته.زندگي مثل يه رود ميمونه اگه وايسه ميشه مرداب.
    خود درماني هم بهترين راهه چون فقط خودم ادم ميدونه كه واقعا چشه نه هيچ كس ديگه.

    پاسخحذف
  2. و این از آن حقیقتهایی ست که هر کسی بالاخره روزی به آن خواهد رسید. که در نهایت خودت هستی و خودت. خودت باید دست خودت را بگیری و بلند کنی. آخر سر به این می رسی که اول باید هوای خودت را داشته باشی، اگر وقت و انرژی باقی می ماند، بروی سراغ هوای بقیه! که معمولا چیزی باقی نمی ماند.

    پاسخحذف
  3. دمت گرم خیلی کارت درسته بازم بنویس ایول

    پاسخحذف